نگاه دقیقتر به روند تغییر و تکامل دانشگاهها بهعنوان یکی از اضلاع اصلی اکوسیستم نوآوری، نشان میدهد که دانشگاههای نوآور، به بحث تجاریسازی و ارزشافزایی از نوآوریها و ابداعات خود به گونه دیگری نگاه میکنند. آنها از تحقیقات بنیادین صرف، به سوی مجموعهای متنوع از تحقیقات کاربردی در قالب همکاریهای صنعت / دانشگاه روی آوردهاند. یکی از موضوعات مهم و جذاب در جوامع دانشگاهی و البته فضای کسبوکار، چگونگی بهرهمندی از نتایج تحقیقات دانشگاهی و نوآوریها و ابداعات صورت گرفته توسط محققین، اساتید و دانشجویان است.
نظر به اهمیت مسئله، در وبینار دوازدهم کاریز که در قالب کاریز تجربه برگزار گردید، راهاندازی یک کسبوکار نوپا مبتنی بر یک ایده دانشگاهی، از زبان بنیانگذار آن مورد بررسی قرار گرفت. در این وبینار، دکتر «فرزاد وصالی»، به عنوان فردی که تجربه راهاندازی یک استارتآپ بینالمللی را دارد، از فراز و نشیبهای این مسیر و راهکارها برای ورود به فضای بینالمللی صحبت نمود. در بخش اول وبینار، دکتر وصالی به عنوان مدیرعامل و بنیانگذار استارتآپ «Pantohealth»، از مسیر رشد و توسعه این استارتآپ در آلمان گفت. در ادامه نیز، مهندس «امیر بشری»، مدیرعامل شرکت پیشرو ابتکار و از همبنیانگذاران «Pantohealth»، اطلاعاتی پیرامون فناوری این شرکت ارائه نمود.
در این نوشتار، نگاهی کوتاه به بخش اول این وبینار خواهیم داشت.
ادامه تحصیل بدهم یا نه؟
ادامه تحصیل بدهم یا نه؟ کارشناسی کافی است یا ارشد و دکتری را هم ادامه بدهم؟ اینها سؤالاتی مهمی است که باید برای آنها تصمیم درستی گرفت. با خودتان سبکوسنگین کنید که آیا برای رسیدن به رؤیاهایتان میتوانید از مدارک تحصیلی بالاتر بهعنوان ابزاری مناسب استفاده کنید؟ باید این را در نظر داشت که مدرک دکتری، مزایا و معایب خاص خودش را دارد.
برخی از معایب این کار عبارتند از:
- صرف زمان برای ادامه تحصیل؛
- از دست رفتن فرصتها؛
- صرف هزینه و اینکه کار هم نمیتوانید داشته باشید؛
- تجاربی که از دست میدهید؛
- عدم رسیدگی به سلامت، به دلیل فشار زمانی و حجم کار.
البته فقط موارد منفی نیستند که به واسطه ادامه تحصیل رخ میدهند، مزایایی هم در نتیجه مدرک دکتری بدست میآید که از آن جمله، میتوان به احترام اجتماعی، اعتماد صنایع به واسطه مدرک تحصیلی و شبکهسازی با افرادی که گزینههای مناسب برای همکاری در آینده میباشند نیز اشاره نمود.
از صفر تا صد
تا میتوانید راجع به رؤیاهایتان با دیگران صحبت کنید؛ از اینکه دوست دارید بر روی چه موضوعی کار کنید و دوست دارید کسبوکارتان چه چیزی باشد، با آدمهای معمولی حرف بزنید. همه چیز را در قالب محرمانه بودن قرار ندهید و از نقطه نظرات دیگران استفاده کنید. از طرف دیگر، وقتی کسبوکارتان را راه انداختید، تا میتوانید به حرفهای مشتریان گوش دهید.
من در سال ۹۲ با اعضای تیم آشنا شدم و در سال 93، موضوع پایاننامه را مشخص کردم. البته آن زمان هیچ چشماندازی برای آینده آن نداشتم. این در حالی است که وقتی اینجا با بسیاری از کیسهای مشابه حرف میزنم، همه آنها در زمان انتخاب موضوع، چشمانداز پروژه و آینده آن را میدانستند.
سال ۹۳، نقطه عطفی در مسیر من بود. به واسطه کاری که داشتم در چند کارگاه حضور یافتم و ارائههایی به زبان انگلیسی داشتم. در آنجا بود که فهمیدم ارائه یک کسبوکار هم مانند تدریس است. اگر به تدریس مسلط باشید، برای توضیح به سرمایهگذاران و همبنیانگذاران هم میتوانید به خوبی عمل کنید. در واقع، باید این را در نظر داشت که رمز موفقیت استارتآپها، شفافیت در توضیح دادن یا همان «pitch» کردن است که هم برای جذب سرمایه و هم جذب مشتری لازم است.
سال ۹۴ به عنوان محقق میهمان به دانشگاه برلین رفتم و آنجا بود که فهمیدم موضوع پروژه من، موضوع مورد نیاز حال حاضر صنعت نیست. افزایش سرعت قطارها یک چالش نبود، بلکه پایش آنها و خرابی زیادشان مهم بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم که موضوع پایاننامه را عوض کنم.
سال ۹۵ در ایران مسئله تغییر موضوع پایاننامه را مطرح کردم، اما با آن موافقت نشد. به همین دلیل موضوع را در ذهن خودم تغییر دادم و بخشهای جدیدی را برای کار به آن اضافه کردم. یک ایرادی که در آن زمان داشتم، این بود که به اندازه کافی با اکوسیستم استارتآپی آنجا آشنا نشدم. شاید اگر آن موقع آشنا شده بودم، میتوانستم کار را زودتر شروع کنم.
در این بین، اتفاق مهم دیگری هم افتاد. ما بر روی موضوعی در شرکت محل کارم تمرکز داشتیم؛ محصولی قرار بود برای پاکستان تولید شود و برای انجام تستها، نمونهها به ایتالیا ارسال شد. اما نتیجه تستها منفی بود. من برای آن شرکت با جان و دل کار کردم، البته آنها هم بد برخورد نکردند، اما آنطور که باید و شاید به من انگیزه لازم را ندادند و انگیزه از دست رفته من بر نگشت. واقعیت این است که باید خودتان را به خوبی بشناسید. آیا شرکت محل کارتان برای شخصیت شما سناریوهای مختلفی برای شرایط مختلف دارد؟ یک سری چک پوینت برای خودتان تعریف کنید. اوضاع را با سال قبلتان مقایسه کنید. آیا راه درستی رفتهاید؟ من هم در آن لحظه به این فکر افتادم که سال پیش در یک محیطی داشتم روی پروژه خودم کار میکردم و حالا ….
هسته رشدی در مرکز رشد دانشگاه صنعتی شریف ثبت کردیم و در سال ۹۶ در مرکز رشد پذیرفته شدیم. اگر بخواهم مرکز رشد شریف و مرکز فناوری دانشگاه برلین را با هم مقایسه کنم، میتوان گفت که شباهتهای زیادی به هم دارند، برای مثال هر دو یک فضای کاری شبیه میز در اختیارتان میگذارند. اما اختلافات قابل توجهی هم وجود دارد. برای مثال:
- در تهران از حقوق خبری نیست اما در برلین بعد از پذیرفته شدن تشویق میکنند که برای فرصتهای موجود اپلای کنید.
- در تهران شبکهسازی خیلی بهتر است. چیزهایی مثل ساعت چایی هست که برای شبکهسازی و ایجاد ارتباط بسیار مناسب است. در حالیکه اینجا سختگیریها بیشتر است.
- در تهران کارگاههای بیشتر و متنوعتری ارائه میشد.
- یکی از مواردی که اینجا تمرکز بسیار زیادی روی آن میشد ولی در تهران خبری از آن نبود، بحث «pitch» کردن است. در اینجا از همان روزهای اول ورود باید روی این موضوع کار کنید. حتی پروژه دکتری که خیلی سخت قابل توضیح است را باید آنقدر روان مطرح کنید که حتی افراد عادی هم بتوانند آن را بفهمند. ما انواع مختلف ارائه داشتیم که از ۷/۵ دقیقه شروع میشد و حالا به «pitch»های ۹۰ ثانیهای رسیدهایم.
سال 96 با کانون پتنت آشنا شدم که با حمایتهایش برای ثبت پتنت کمک زیادی به من کرد.
یک نکته شایان ذکر در استارتآپها، نقش «Champions» است. چمپینها معمولاً در معنای قهرمان شناخته میشوند. اما در ادبیات استارتآپی به معنای نفوذی هستند. افرادی که در شرکتهای دیگر طرف همکاری با ما قرار دارند و میتوانند به ما کمک نموده تا محصولمان را به آنها عرضه کنیم و حتی با فیدبکهایی که میدهند برای بهبود محصول اقدام کنیم.
نمایشگاهها از دیگر گزینههای مهمی هستند که باید در آنها حضور به هم رسانید و برای آنها آماده شوید. تا میتوانید بپرسید تا ترندها را اندازه بگیرید، بفهمید شرکتها در کجا به دنبال پول میگردند. علاوه بر این، محیطهای نمایشگاهها را هم بررسی کنید. من نفر چهارم همبنیانگذار را در یکی از همین نمایشگاهها پیدا کردم که کمک زیادی هم به ما برای آمدن به آلمان کرد.
در خصوص فعالسازی پیج لینکدین و فعالیت در فضای مجازی هم جدی باشید و آن را دنبال کنید. یک دمو از کارتان داشته باشید و آن را به دیگران نشان دهید. اجازه بدهید که مشریان از دانش فنی شما لذت ببرند. به یاد داشته باشید که فروختن چیزی که دارید کار یک فروشنده خوب است، اما فروختن چیزی که ندارید کار یک کارآفرین است.